من و او
خدا این روزها به من نزدیک است
گاه شاد و گاه غمین میشوم
زیرا که وقتی زیاد پیشم میماند، قرار است لایهای از من برداشته شود...
مثل مادری که پیش از واکسن زدن، خیلی به بچه توجه میکند...
این روزها خدا، منتهای کَرَمش را باز و باز یادآور میشود، انگار که میخواهد یادم بماند، او که میرنجاند، پیش از این خندانده!
من ماندم و خدا ....
آیا کسی هست مرا یاری دهد؟!!!
[گل]
ترساتو که بدی به خدا و ازش بخوای یه جوری سر به نیستشون کنه،خودت برای خودت کافی خواهی بود.[لبخند]